ما برگشتيم اون هم چه برگشتنی .....................
آقا نمی دونيد که چی شده ..اگه می دونستيد الان می فهميديد چرا خاتون بيچاره 2 تا شاخ در آورده رو سرش و لکنت گرفته و مجبوره امشب تا صبح را تو دستشويی بخوابه .............. آقا ما امروز که رفتيم اداره يک خبر خوش بهمون دادند که کجايی ....امروز و فردا و پس فردا سمينار شرکت فلان است و تو هم دعوتی ( مرسی کلاس ) با خودم گفتم به به خاتون سه روز افتادی ...کلی بخور بخور است و می تونی همه کمبود ويتامين ها را جبران کنی ....( زهی خيال باطل !!!) آقا من و رييس و رييس خيلی بزرگ با اون پژو خوشگل با کلاسه را افتاديم به سمت دانشگاه تربيت مدرس . وسط راه رييس خيلی بزرگ به رييس من گفت چرا خاتون را آوردی ؟؟ بهتر نبود يک با سابقه تر را می آوردی ؟؟ رييس ما هم کلی پز داد که نه مسوول اين کار ( کار مشترک ما و اون شرکت مربوطه ) همين يک وجب !! خاتون است و بس ... رييس گنده هم يک نگاهی از تو آينه بقل به ما کرد که خلاصه آها
آقا ما با خيال راحت و خيلی با کلاس رفتیم و کارت های شناساييمون زديم رو سينه مبارکمون و نشستيم ..هنوز اين باسن مبارک ترم به اون صندلی عادت نکرده بود که برنامه سمينار را پخش کردند و من در حالی که با کلی پز داشتم برنامه را می خوندم یک دفعه چشام هشتصد تا شد ...زد بيرون ...افتاد کف دستم و هزار و سه تا شاخ هم از تو کله مبارکم ريخت بيرون و دهنم به اندازه غار علی صدر باز شد ...باور نمی کنيد اونجا تو برنامه اسم اين خاتون بيچاره جزو سخنران ها !!!! بود !!!!!!!!!! من را می گی اول فکر کردم که خوب شايد يک خانوم ديگه هم اسمش خاتون است و اون بايد بيچاره بدبخت!!!! بره سخنرانی کنه ..بعد نيگا کردم ديدم بابا خواست کجاست ..من اونجا تنها خانوم بودم !!!! گفتم شايد هنوز خانومه بیچاره بدبخت نيومده !! ولی بعد ديدم که نخير خود خود خودم هستم و بايد برم راجع به بخشی هم که اصلا روش کار نکردم توضيح بدهم و بگم که مثلا از نظر آپلو هايی که ما هوا می کنيم خلاصه اون نرم افزار و برنامه و دستگاه به درد می خوره يا نه ......... آقا من را می گی ..درست همون احساسی بهم دست داده بود که وقتی ازم درس می پرسيدند و بلد نبودم بهم دست می داد ( اين اتفاق خيلی واسم می افتاد و بهش عادت داشتم ولی آخه خيلی وقت بود کسی ازم درس نمی پرسيد !!!!!) پشت سرم يخ کرده بود همه تنم خيس شده بود ........ تا موقع آنتراکت که بتونم رييس خرم را پيدا کنم هزار بار مردم ..... بعد که وقت استراحت شد اون رييس خيلی بزرگ که دلش خواسته بود من نيام اومده می گه ...اِ اِ اِ اِ خانوم خاتون شما هم انگاری اجرا داريد !!!!! آقا هر چی رفتيم فرياد زديم فايده نداشت ..هيشکی به دادم نرسيد اون يارو هم که ترک ِ ترک است ( ببين چه مملکت بيچاره ای شديم که بايد تکنولوژی را از ترکيه خريداری کنيم ) هيچی هم انگلليسی حاليش نيست هرچی بهش میگم خره يارو با من هماهنگی نشده من آمادگی ندارم ..هی می گه ا ِ وِ ت اِ وِ ت ( يعنی باشه باشه ) ...آخرش اينکه من بيچاره فردا ساعت 11 يا 11:30 تو دانشگاه تربيت مدرس بايد راجع به برنامه ای که باهاش کار نکرده ام صحبت کنم . و به سوال هاش جواب بدهم ...تازه مشکل بزرگ تر اينه که من قدم به تريبون نمی رسه !!!!!!!!!!!! بايد چهار پايه بگذارم !!!!!!!!!! وای خدای بزرگ چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ آخه اين خاتون بيچاره را چه به حرف زدن واسه جمع ...اين خاتون بيچاره ر چه به ..................... وای دوباره بايد برم دستشويی .......................