اگه آرزوي مرگ داريد حتما بايد غذاهاي دانشگاه تبريز را بخوريد ...مرگ بدون درد و خونريزي و تضميني !!!!!!!!
نگيد كه غذاي همه دانشگاها ها اينطوري است ...باور كنيد من غذاي اكثر دانشگاهاي تهران را خوردم ...دانشگاه صنعتي اصفهان را هم همينطور .......حتي دانشگاه سهند تبريز هم غذاي خوبي داره .ولي امان از غذاي دانشگاه تبريز ......خدا قسمت آدم گشنه هم نكنه ....
تو همچين جايي بزرگترين مشكل و دغدغه درست كردن غذا است ...البته اون هم حل شدني است از اون بالاتر !!!! مشكل اينه كه حالا چي درست كنيم !!!! يعني تصميم گيري تو نوع غذا خودش كلي كار و انرژي ميبره !!!!!!!
سال دوم كه بوديم ...من با بچه اصفهاني ها هم اتاق بودم .........نوبت رزيتا بود كه شام درست كنه و از عصر همينجوري يك ريز بند كرده بود به همه و پشت سر هم مي پرسيد
" شام چي درست كنم ....شام چي درست كنم ........." و اين را با آهنگ هاي متفاوت از رنگي و شاد گرفته تا مثل مرثيه هاي كويتي پور و آهنگران مي خوند ....تا آخر سر يك دفعه مهسا داد زد ؛ بابا كوفت ....كوفت ..؛ رزيتا را مي گي اول ساكت شد بعد ........خيلي خونسر گفت "كوفت خالي ؟؟؟؟؟ حالا كوفت با چي دوست داري ؟؟؟؟؟" ما ها رو مي گي ديگه مرده بوديم ...اگه قيافه كلافه مهسا وقيافه مشنگ رزيتا را مي ديدي ........مهسا خنده اش گرفت گفت بابا كوفت با آبليمو .........
از اون به بعد هر دفعه سر نوع شام يا ناهار بحث مي شد .....همه پيشنهاد كوفت با آبليمو را مي دادند .......