سلام
سال اول كه خوابگاه بوديم .كار هاي عجيب و غريب زياد مي كرديم ......اون سال هنوز سلف دانشگاه به بچه خوابگاهي ها از اين نون فتوكپي ها!!!! مي داد از اين نون ها كه مستطيل هستند و بقولي متري !!!!! ولي از سال بعد تو خوابگاه همراه با ناهار و شام نون تنوري بخش مي شد و احتياجي به خريد نون نبود ....... بالاي خوابگاه ما يك نون وايي بود كه مخصوص بچه خوابگاهي ها و استادان ساكن كوي دانشگاه بود و ما سال اول گهگاهي كه ازاون نون متري ها خسته مي شديم از اون نونوايي نون مي خريديم .....سال اول با كرج و عجب شيرقرار گذاشته بوديم و صبح ها دوتايي مي رفتيم واسه خريد نون .......ولي اكثرا عجب شير انقدر كه تنبل بود از زير كار در مي رفت و خودش را مي زد به خواب و مجبور مي شديم كه من و كرج با هم بريم ...من اونموقع خيلي حرص نمي خوردم ولي كرج كلي عصباني ميشد كه ( مثلا مي گند دختر ترك ها فلان هستند .و بهمان هستند و....يكي نيست بياد ببيند كه از تنبلي روي حسن كچل را سفيد كردند ) بميرم كرج با عصبانيت اين حرفها را ميزد و به سمت نونوايي راه مي افتاديم...نونوايي خيلي نزديك بود شايد رسيدن به اون دو دقيقه هم نمي شد درست پشت خوابگاه...........خلاصه يكي از همين روز ها كه نوبت كرج و عجب شير بود عجب شير دوباره بيدار نشد و من و كرج با هم رفتيم ......تو را ه پله ها اصلا حواسم به كرج نبود ..ولي تو راه كه داشتيم مي رفتيم كرج افتاد جلو و همچنان داشت غر ميزد كه من ديدم كه كنار پهلو هاي كرج انگاري دو تا باله در اومده !!!!! حالا فكر كردم كه هنوز خوابم و چشام درست نمي بينه ...هي نيگاه كردم ...هي نيگا كردم .......... بعد ديدم نه بابا خيال نيست و دوتا باله از دو ور روپوش كرج در اومده و در حال تكان خوردنه .خوب كه نيگاه كردم فهميدم بميرم بيچاره كرج از اثر عصبانيت زياد اون روپوش بد بخت را بر عكس پوشيده و اصلا هم نفهميده و اون باله ها هم همانا جيب هاي كرج بود ولا غير.....!!!!!! داشتم از خنده منفجر مي شدم ...حالا اون هم عصباني هي مي پرسه تو ديگه چت شده ريسه ميري ....چت شده .......مگه مي تونستم جلو خودم را بگيرم آخرش گفتم كه بابا بچه روپوشت را بر عكس پوشيدي !!!!!!!!! كلي خنديديم ...همونجا روپوشش را با كلي نگراني از چشم حراست و بچه آشنا در آورد و درست پوشيد و كلي خنديديم !!!!! جانم دختر ماهي بود .. الان داره فوق مي خونه !!!!!! دلم يك دفعه واسش تنگ شد ......