نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
اول از همه کمکی که واسه پيدا شدن آرشيون بهم کردين ممنون ولی باز هم هنوز اين آرشيو بنده فراری است و برنگشته ...جالبه که من تو قسمت آرشيو ( تو خود SETTING آرشيو ) ديگه هيچی ندارم جز ماه اول و ماه آخر و 4 ماه وسط پريده است رفته و به قولی اصلا وجود نداره که بخوام دوباره پابليشش کنم .........

بگذريم .تو يکی از نظر خواهی ها ندا خانم و آقا مسعود گرامی راجع به بيمزگی بنده ابراز نظر فرموده بودند .......................من هی فکر کردم هی فکر کردم ديدم من اصلا جايی قول نداده ام که بانمک باشم يا اسباب فرح بخشی کسی را فراهم کنم ........... يا جک بگم کسی بخنده !!!!!!!!!!!!!!! بعد ديدم اينجوری نمی شه بدجوری *** ام !!! سوخته و به ****!!!! بر خورده ....واسه همين لازم ديدم توضيح زير را ضميمه کنم !!!!!!!! از بيمزگی خودم شرمنده !!!!!!!!!

چي شد خاتون بلاگ نويس شد ( گفتيم هيشكي ما را تحويل نمي گيرد خودمون از خودمون تعريف كنيم !!!!!!)

والا از همون اول هم بنده نطقم خيلي خوب بود و كلي زبونم در راستاي اهداف بشر دوستانه فعاليت مي كرد همونطوري كه يادمه يك بار تو دبستان آنقدر واسه يكي حرف زده بودم كه زده بود زير گريه !!!!! آنوقت مامان را خواسته بودند مدرسه كه چه نشسته اي خاتون دختر مردم را دق كش نمودند . تو خوابگاه هم كه همه هم اتاقي ها را بيچاره كرده بودم آنقده اظهارنظر مي كردم ….مي خواستن من را به عنوان رييس تريبون مريبون !!!! انتخاب كنند ولي به علت كلاس بالايي كه من داشتم و عدم اشنايي ام با زبان شيرين تركي !!!!!!و عدم آشنايي بقيه به زبان شيرين فارسي !!!!!!!! از اينكار منصرف شدم ( آخه فايده نداشت من تند تند حرف مي زدم هيشكي نمي فهميد !!!!)
در همين راستا من واسه در وديوار و البته ترانه بنده خدا زياد حرف ميزدم . نريمان هم بميرم براش تا مي ديدمش نطقم كور مي شد !!!!……..بعد از يك مدت طولاني كه اين اينترنت فتنه خيز تو خونه ما بود من بالاخره حوصله ام سر رفت و دنبال راهي گشتم تا بتوانم سايت هاي فارسي را ببينم و انهم فقط بخاطر آقاي وبگرد بود كه سايت اقاي ابراهيم نبوي را معرفي كرده بود خلاصه بعد از كلي بيچارگي كه به ارتقا كامپيوتر من و همچنين خرج فراوان !!! منتهي شد بنده حقير تونستم سايت آقاي ابراهيم نبوي را مشاهده بفرمايم و بعد از كلي گشت و گذار تو قسمت لينكستان اين موس با حركتي غيبي ما را به سايت آقاي درخشان راهنمايي فرمود و قصه شروع شد …………….. و خاتون هفت شب و هفت روز از پشت كامپيوتر بلند نشد !!!!! و كلي بلاگ خوند ولي از همه باحالتر به نظرم اين بلاگ دختر شيطان بود كه آدرس بلاگش را واسه هركي ميشناختم فرستادم و تا تمام آرشيوش را نخوندم خيالم راحت نشد !!!!!!! بعدش كه از خوندن همه بلاگ ها خيالم راحت شد زد به سرم كه خودم هم بپرم وسط گود !!!! كه كلي امرخير پيش آمد اول خواهر جان اولي ما را به مقام خاله جان خانمي رساند وآقا كيا دنيا آمد دوم اينكه قرار شد خواهر جان دومي !!!عروس شوند واسه همين برنامه سازندگي عقب افتاد تا ارديبهشت ماه كه خاتون همزمان با نمايشگاه كتاب بلاگش را به همگان معرفي نمود ومورد استقبال بي حد و حصر همه قرار گرفت !!!!!!!!!!!!!!! And The Rest Is History!!!!!!!!!!!!

خوب الان هم که نيگا میکنم می بينم که هيج جا قول با نمکی نداده بودم !!!!!!!!!!!!!!

قربون شوما
خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 4:41 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger