نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



تو مپندار که خاموشی من ..........................هست برهان فراموشی من

کسی صدای تبريز را نشنید.............................قسمت آخر

تبريز 20 تير ماه سال 1378


صدای شعار های بچه ها بلند تر شده بود ولی هنوز از لابلای صدا های بچه ها می شد صدای شلیک ها رو شنید ..........تمام سطح جاده دانشگاه پر بود از سنگ ها کلوخ ها
ارسالی از بيرون !!!!! طرف های ظهر يک کم اوضاع آروم شده بود ..هم.نجا صف های نماز بسته شد ..هنوز به رکعت سوم نرسيده بودند که دوباره ريختند تو ..لابلای صف بچه هاکه نماز می خوندند و باتوم بود که بالا و پايين می رفت ...یکی از آقايون فرياد می زد " يزید با حسين سر نماز اينکار را نکرد !!!!" بچه ها را با آمبولانس می بردند بيمارستان امام تو دانشگاه ولی خبر آوردند که بچه های تو بيمارستان را جمع کردند و بردند . بچه های پزشکی تو چمن ها مشغول دوخت و دوز زخم ها و شکستگی های مثلا سطحی بودند ...اين میله ای حفاظ دانشگاه ها را که ديدید . ديگه وجود نداشت و لی عوضش بچه ها خوب با همون آهن ها کتک خوردند حتی يکی از همين آهن ها را فرو کرده بودند تو پشت يکی از پسر ها ... لباسش پر از خون بود وقتی آوردنش عقب هنوز داغ بود و نفهميده بود چی شده ... ولی دوستش کنترلش را از دست داده بود و با لباس خونی می دوید و فریاد می زد ( شانس آورد که کسی ازش عکس نگرفت!!!!)
اجازه رفتن به خوابگاه ها را نداشتيم . خوابگاه آقايون که خارج از دانشگاه بود و راهی برای خروج از دانشگاه وجود نداشت خوابگاه ما هم که همينجوری نا امن بود چه برسد به اينکه شهر هم شلوغ باشد . اوضاع خيلی بد بود .همه بد جوری گير کرده بوديم
امتحان ها لغو شد و دستور تخليه سرِع دانشگاه و خوابگاه ها صادر شد .. دختر ها را مثلا زود تر فرستادند بالا تا با ماشين ببرنشون ترمينال و از شهر خارجشون کنند !!!ما با آخرين سرويس خوابگاه رسيدیم بالا .نمی دانید با چه سرعتی وسيله جمع می کرديم ( فقط بچه خوابگا هی ها می گیرند من چی می گم ) خيلی از بچه ها نبودند و برنگشته بودند .. سيمین هنوز نيامده بود .......يک سری از پسر ها فرار کرده بودند آمده بودند بالا تا از راه خوابگاه ما بروند زعفرانیه و در بروند گفتند ريختند تو و همه جا را پاکسازی می کنند همه دانشکده ها را یکی یکی می گشتند و بچه ها را می گرفتند ... خوابگاه شماره 1 دختران هم سقوط !!!! کرده بود !!!و آنجا را هم بهم ريخته بودند .....ديگه هول ورم داش اطنها دختر پسر حالیشون نيست ....خدای بزرگ ما جايی را نداريم یک شبه هم که نمی شه تهران رفت تازه ترمینال هم نا امن بود بچه ها را از اونجا هم جمع کرده بودند
يک دفعه صدا ی فرياد همه خوابگاه را پر کرد . دور تا دور خوابگاه ها پر بود از آدم !!! هايی که مسلما واسه ملاقات دوستانه نيامده بودند .............کابل های بلند و کلفتی داشتند که سرش چند شاخه می شد .. باتوم های بلند قرمز !!! .. به سمت شيسه حمله می کردند و فحش های ناجور می دادند بعضی هاشون هم با همون وسيله ها که شليک می کند و دست بچه نمی دهند !!!!آروم حرکت می کردند ............از بلدگوهای خوابگاه اعلام کردند که بچه ها از اتاق های بالکن دار بروند تو اتاق های بی بالکن ،در ها را قفل کنند و توی کمد ها و زير تخت ها پناه بگیرند .. ولی همه می دونستيم که اگر بخواهند بريزند تو خوابگاه هيچکدوم اينها فايده ندارد .....تو اون هول و ولا فکر می کردم باز خدا را شکر مه ما طبقه همکفِم و از جايی نمی توانند ما را پرت کنند !!!!!!!!!تا اين موقع اصلا حراست هيچ دخالتی تو امور نکرده بود حتی لباس های فرمشون را هم در آورده بودند .. ولی خوشبختانه قبل از اينکه کار خراب بشود خودشون را به مجتمع خوابگاه رسونده بودند فکر می کنم اين اولين و آخرين باری بود که از ديدنشون خوشحال شده بودم !!!!! خلاصه حراست غزيز برای اولين بار در حيات زندگانيش کار حراست را انجام داد و اوضاع آروم شد ...........................................
اون شب خوابگاه تخليه شد .ما با بدبختی خودمون را به منزل يکی از آشنا ها رسانديم ... تلويزیون روشن بود ... يک عده واسه پاره شدن عکس !!!! گريه می کردن ..تنم مور مور می شد ...اونها واسه يک عکس گريه می کردند در حاليکه هنوز خون بچه ها رو سنگفرش دانشگاه خشک نشده بود ... هنوز همه دانشکده ما بوی خون می داد ...هنوز بچه ها با ترس و وحشت لای لباس چرک ها و توی انبار بيمارستان امام قايم شده بودند ..هنوز يک عده در حال کتک خوردن و فرار بودند ....هنوز بچه ها را تو پليس راه ها می گرفتند ...هنوز ............


پايان


قربون شوما خاتون کتک خورده و ترسيده

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 10:38 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger