کسی صدای تبريز را نشنيد ...................................قسمت دوم
تو مپندار که خاموشی من....................................هست برهان فراموشی من
به امید آزادی تمام بیگناهان در بند
سلام
امروز 18 تیر ماه است
از صبح دانشگاه يکجور ديگر بود بر عکس ديروز که حضور ماشين های نيروی انتظامی مشهود بود امروز صبح سکون عجيبی همه جا موج می زد !!!!( قربون انتقال حس!!!!!!!!)
تا نزديک ساعت 10:30 دقيقه که همه ماها ( بخصوص من که زير پنجره بودم ) با صدای یکی از همین نارنجک دستی های چهارشنبه سوری از جاهامون پريدیم ... همین جا بود که يک دفعه خيابون پر شد از افرادی که لباسهای شخصی خودشون !!!! را پوشيده بودند و بيسيم به دست تمام اطلاعات چهارشنبه سوری !!! را گزارش می دادند ... در دست بعضی هاشون که ديگه خیلی موضوع را جدی گرفته بودند از اون اسباب بازی ها که باهاش می شود چشم در آورد و يا احيانا آدم را به ديدار حق تعالی فرستاد هم ديده می شد ......
که بعد از بررسی محل ( وسط خيابون !!!) دوباره متفرق شدند و مثلا به کارهای عاديشون رسيدند ... ولی ديگه ساعت 12 که شد اوضاع شلوغ پلوغ شد و اين رييس ما هم ترسيد که به هم بريزد و ما ها را ببرند و خدای نکرده بلا ملا سرمون بياورند واسه همين علارغم اصرار من واسه ادامه ساختن پايه های مملکت !!!( اون هم از پشت پنجره ) همه خانم ها را فرستاد خونه .... اينه که شرمنده از بقیه اتفاقات خبری ندارم ......
ولی جالبه قيافه های تو خيابون خيلی جالب بود خيلی هاشون انگاری ارث بابا جانشان را از مردم می خواستند و با نگاهشون می گفتند ..." نفس کش!!!!!!!!!!!" خلاصه يعنی جرات داری صدات درآد تا حالت را مثل سه سال پيش همچين بگیرم که ننه ات هم نشناستت!!!!
سه سال پيش روزشنبه 19 تیر ماه ................. تبريز
سر ساعت 12 همه جلوی ساختمان اصلی رياست جمع بودند ... يک عده هم از دور نظاره گر بچه ها بودند .... اخبار خوابگاه ها بين بچه ها منتقل شد ...دختر ها بیشتر خبر داشتند که تهران درست چه اتفاقی افتاده ( قربون مرام بچه تهرونی ها ) تعداد کشته شده ها از شب قبل کمتر بود ولی هر چی بود صحبت از يک سرکوب حسابی بود
نماز ظهر خوانده شد......دعای توصل ........وبیانیه ای در محکوم کردن همه !!! قرائت شد .............و صدا ها بالا گرفت .................پور فيض همه را به آرامش دعوت کرد و اينکه بهتره عکس العملی نشون داده نشه که کار ها را خراب کند .............ولی...........قرار ها گذاشته شد فردا 20 تير ماه یک گردهمايی به نشانه اعتراض و همدردی با بچه های دانشگاه تهران .و اعلام اينکه ما درسته خيلی دوریم ولی فکرمون و قلبمون با شما هاست ...................
تا شب خوابگاه تو هول و ولا بود .........دلم يک جوری شور می زد ...ولی ترانه آروم و خونسرد بود و می گفت طوری نمی شه و همه چی آروم تموم می شه ..............دلم آشوب بود ........يک جوری بودم ... فکر می کردم بخاطر برنامه فرداست ....نگو اين بچه من يعنی نريمان همونشب رسيده بوده تبريز !!!!!!!!!!!!!!( مرسی تلپاتی !!!!!!!!!!!!)اون هم بعد از 6 ماه!!!!!!!!!!!!!!!! واسه همین من اون همه دلشوره داشتم و نمی دانستم چه مرگم هست ............................................وگرنه که 20 تیر خبری نبود يک راهپيمايی ساده بود مثل هميشه !!!! تا شب چند بار مسير راهپيمايی عوض شد و هر بار کوتاه تر از دفعه قبل آخر سر قرار شد از در اصلی ( شمالی ) برویم بیرون . یک دور ميدان دانشگاه را بچرخيم و از در غربی برگرديم داخل ( زهی خيال باطل ) و نماز را بخوانیم و تمام ....بدون درگيری و خونريزی ( جون عمه آمريکا )...................................
من و ترانه هر دو 20 تير امتحان داشتيم و........................من تا صبح خوابم نمی برد ....................