کسی صدای تبريز را نشنيد ................. قسمت اول
تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من .........................
" به اميد آزادی تمام بیگناهان در بند "
سلام
امروز 17 تیر ماه است و فردا 18 !!! از نزديک ساعت 10 یک کمی اینور تر یک کمی اون ور تر ماشين های گشت انتظامی دور تا دور درب اصلی دانشگاه تهران حضور داشتند و قدرت !!! نمايی می کردند ..................... راهپيمايی "سکوت " در اعتراض به واقعه 18 تیر کنسل شد ..................
تبريز ........ جمعه 18 تير ماه سال 1378
ديگه طرفهای ظهر که شد خبر تو همه خوابگاه پيچيده بود . همه متعجب و بهت زده بودند و البته کمی هم ترسيده ....حتی اونهاييکه هميشه کله هاشونو تا فلان جا !!! می کنند تو برف و ادای نديدن در می آورند چشاشون با هميشه فرق داشت ....
مثل هميشه فکر کرديم که شايعه است .. مگه می شود ؟؟؟!!! مگه شهر هرت است ؟؟!!!! که يک دفعه بريزند و بزنند و بروند ......... يعنی هيشکی به هيشکی .............. ولی با گذشت زمان و رسيدن خبر های تازه مشخص شد که بله می شود و شهر شهر *** !!! است ..........
من که شکه شده بودم .. باورم نمی شد .. نه بابا نمی شود ... کلانتری يوسف آباد اهل اين حرف ها نبود .. مال اين حرف ها نبود ... به اين کارهای بچه ها عادت داشت .... هميشه با ملايمت !!!!برخورد کرده بود .......
زنگ زدم ساغر .. تهران .. امير آباد .........میگم ساغر چه خبره ..... می گه : خاتون فقط خدا به شما ها رحم کند اينجا قيامت است ... گفتم ساغر اينجا خبری نيست به مامان هم وقتيی رسيد زنگ بزن بگو تا نگران نشه ما همه خوبيم دوتا امتحان مونده می دهيم و زودی می آييم !!!!!!!!!( جون عمه آمريکا !!!!)
تا شب هزار و سه تا خبر رسيد .. از تعداد کشته ها گرفته تا مفقودين و اسرا و ماها هم نا باورانه خبر ها را گوش می کرديم و ..............( خدايا این چند تا امتحان را هم تو اين شهر غريب که زبون هم نمی فهميم به سلامتی بدهيم و برویم !!!!!!!!!!!)......................
صحبت ها شد .. قرار ها گذاشته شد ..............شنبه 19 تیر ماه 1378 ساعت 12 ... گردهمايی جلوی ساختمان اصلی رياست دانشگاه .........................
