نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
آقا حدود يک هفته بود که به محض ديدن قيافه مفرح و شادی بخش !!!رييسم ... نمی دانم در اثر چی چی ... به يکباره چشمام اندازه نخود می شد ( البته خدا وکیلی چشام اندازه نخود هست شما نخود چی حساب کنین !! )دماغم بسيار بسيار بزرگتر از حالت عادی در صورتم خود نمايی می کرد و اشک از چشمانم سرازير می گشت و حالا عطسه نکن کی عطسه بکن !!!... از عطسه ها که بگذريم قسمت اشک ريزی و آبفشانی اش از همه بهتر بود !! يعنی سينمايی تر بود و اسباب شرمندگی را خيلی سريع پديد می آورد . هر چی فکر کردم به نتيجه ای نرسيدم اول فکر کردم از غم دوری است !!!و من همون فراق شب تا صبح را نمی توانم تحمل کنم ....!!!بعد گفتم آخه خاتون ، بيچاره تو نريمان را هم که بعد از يک سال ديدی اينهمه اشک شوق نريختی ... جدا ها ... حالا جدا از شوخی وقتی نريمان را بعد از يکسال و اندی ديدم .. اصلا حتی بغض هم نکردم .. صدام هم نلرزيد ...( از لرزش دست و پا می گذرم !!!) فقط وفقط عصبانی بودم در حد انفجار !!! آنهم از دست دوست خرش که عين کنه چسبيده بود بهش و ولش نمی کرد ... فکر کنم می ترسيد من احيانا تو کوچه پس کوچه ترتيب نريمان را بدهم و خلاصه پسر مردم بی آبرو بشود !!!و بماند رو دست مامانش !!!!دلم می خواست دوبامبی که سهل است چهار بامبی بکوبم تو سر اون دوست نابغه اش ... بگذريم از اصل موضوع منحرف شديم
اول از همه فکر کردم که رييس عزيز ادوکولنش ( درست نوشنم ؟؟؟؟) را عوض کرده و من به اين بوی جديدش عادت ندارم !!! بعد يادم افتاد که اين رييس من اصلا ادوکولن نمی زند !! فقط گهگاهی از عطر شابدوالعظيمی استفاده می کند آنهم به مقادير زياد که معمولا اون روز ها را من بيجاره اصلا دوام نمی آورم و با اولین آمبولانس خودم را می رسونم خونه و کارم به فغان و شيون نمی رسد یک دفعه فشارم می افتد پايين ( يا می رود بالا !! نمی دانم !!) و جيک ثانيه پهن زمين می شوم !!!امروز بعد از کلی کنکاش و تقلا فهمی دم که اين رييس ما مثلا برای زيبايی اتاقش يک سری گل های وحشی !!!!از تو پارک می چيند و گوشه اتاقش می گذارد . البته معتقد است که ضد پشه است !!! و اين گل های دراز بنفش اسباب ورمم صورت و خوابآلودگی و اشک و عطسه ما را فراهم نمو ده است ... حالا خودم که فهميدم ولی مونده که حقيقت را واسه بقيه همکارا هم رووشن کنم !!! آخه فکر کنم همه اين خيال ورشون داشته که من عاشق دل خسته رييسم شدم که به محض ديدن روی ماهش وقتی مرتب کرده و اون عطر باحالش رو هم زده غش می کنم و جديدا هم از غم فراق ناله سر می دهم و در ملا عام اشک می ريزم ...............
خدا آخر و عاقبت اين خاتون را بخير کند . که اگر بخواهد همينجوری پيش برود يکراست ( يا اگر دوست داريد يک چپ !!! ) می فرستندش امین آباد !!! ولی ما را باکی نيست .... پس زنده باد امین آباد ............................................
قربون شوما و دريا
خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 4:54 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger