سلام
اين دانشگاه ما هر چی اش بد بود ( که خداييش هيچی اش بد نبود ) آخر امکانات ورزشی بود ... همه چی داشت کلی سالن های باحال داشت استخر خيلی خوبی داشت و خلاصه واسه بچه ورزشکارا کم نگذاشته بود .... تمام اين سالن ها مثل سالن های بسکتبال و والیبال و تنیس و اين حرفها تو ساختمانی بود به اسم ژيمنازيوم!!! و بر طبق قوانين اسلامی و برابری زن و مرد یک روز در ميان مخصوص خانم ها و آقايو ن بود که با نصب تابلو بزرگی بر سر در ورودی ژیمنازيوم با عبارت " روز بانوان ورود آقایان ممنوع" یا " روز آقایان ورود بانوان ممنوع " مشخص و معلوم بود . يک مدتی من تنها به استخر می رفتم تا حوصله ام سر رفت و پاپي ترانه و عجب شير شدم تا همراه من بيايند تا بالاخره در يکی از روز های سرد پاييز یا زمستان ( یادم نمی آید !!) بعد از گذشت مدت طولانی از زمان اصرار های من ، به ترانه و عجب شير بعد از خواب نما شدن الهام شده بود که همانا اون روز و اون ساعت بر اساس وضع قرار گرفتن ستاره ها و نبودن قمر خانم در کنار عقرب و لبخند زدن ناظمه عزيز ( که نشانه خوش شگون بودن روز بود !!!)و بر اساس تقويم يونانی و چينی بهترين زمان برای دريافت کارت ورود به استخر
است و اسباب خير زياد و باز شدن بخت !!و بارش باران و زياد شدن محصول و...... می گردد!!!!!!!. بنا بر اين شال و کلاه کرده و دو تايی به طرف ژيمنازيوم رقص کنان و پای کوبان حرکت فرمودند ( البته لازم به ذکر است که بنده حقير بر خلاف ميل باطنی و از همه جا بی خبر و بر خلاف قوانين طبيعی و الهی در سر کلاس نشسته بودم و يحتمل يا درحال آمار برداری از بيرون پنجره بودم ، يا موهای بچه ها را زير مقنعه به هم گره می زدم ودر راه ساختن پایه های مملکت عرق می ريختم !!!!)
خلاصه ترانه و عجب شير در همان حال رقص و آواز وارد ژيمنازيوم شدند ...اول يک تو ضيح اينکه اين ساختمان چند طبقه بود و استخر از نظر پلکانی در زيرزمين و در حقیقت در همکف قرار داشت . در طبقه ورودی به ساختمان که بعد از گذر کردن از يک پلکان سلطنتی به آن می رسيديم سالن های شماره (1) بسکت و واليبال و.....قرار داشت و سالن ها و کلاس های ديگر نيز در طبقات بالاتر ......
بگذريم .... ترانه و عجب شير ضمن ورود متوجه حضور افرادی از جنس مخالف شدند که با لباس های ورزشی منجمله شلوارک هايی مشابه شورت های مامان دوز در رنگ های شاد و دلپذير در حال رفت و آمد بودند که صد البته توجه دو گروه !! به هم جلب شده بود ....ولی اين دوتا بچه باحال فکر کرده بودند که خوب بالاخره اسلام آمريکايی از يک جاطِ بايد شروع شود و چون دانشگاه ما در تمام موارد پيش قدم بوده حتما تو اين يکی هم کاپ اول را از بقیه ربوده و ژيمنازيوم مختلط اعلام شده است !!!!_ بنده خدا ها خيال کرده اند که خوب سالن های بالا ربطی به پايين ندارد و حتما زنونه مردونه اش اين مدلی است !!!!_و آنقدر با اعتماد به نفس در بين عناصر ذکور مبهوت !!! حرکت می کردند که آقايون همه زبانشون بند آمده و هيچ کدام نسبت به اين حتک حرمت و بی ناموسی !!!لب به اعتراض نگوشودند . اين دو تا نابغه ( ترانه و عجب شير ) ما همچنان به مسير خودشان ادامه دادند تا پلکان ورودی به بخش استخر که در همين لحظه يک بنده خدايی از همه جا بی خبر داشته با خيال راحت در حال که مايو به تن داشته ( که صد البته از نوع Speado نه از اون مامان دوز هاش !!!) در حاليکه هيکل ميکل را انداخته بوده بيرون و آب از همه سر و کله اش جاری بوده در مسير عکس به سمت بچه ها حرکت می کرده . اينجا بوده که ترانه و عجب شير به محض ديدن آن پاها و دستها و سينه !!!! بلوری !!!!از خود بيخود شده !!!! دهن و چشاشون به يک اندازه باز شده و فرياد شوق را سر دادند و نماز شکر خوندند !!!! که بالاخره به مراد دل رسيدند و چيز نديده از دنیا نرفتند !!!! ( البته چیز با حجاب !!!!) آن بنده خدا پسره هم که با ديدن دو موجود مشتاق نمی دونسته کجاشو باید بپوشونه !!! شرونع کرده به فرياد زدن که Rape Rape!!!!!!! و هر کدوم از يک طرف شروع به دويدن کردند ...... ترانه و عجب شير شانس آوردند که بدون دردسر از مهلکه فرار کردند و کارشون به جاهای باريک نکشيد ولی تا مدتها یک سری از آقايون در دانشگاه به محض ديدن ترانه و عجب شير کارشون از خنده مشکوک می گذشت و ريسه می رفتند و بر زمین غش می نمودند !!!آخه به دليل کمبود لباس آقایون ، ترانه و عجب شير موفق به شناسايی افراد حاضر در صحنه نبودند ولی چون خودشون با حجاب کامل اسلامی وارد لونه شده بودند ديگه چهره شون بر همگان شناخته شده بود ................... من هنوز متحیرم این دوتا چه جوری تابلو به اون گنده گی
"ورود بانوان ممنوع " را نديدند ... من که هنوز فکر می کنم دست استکبار جهانی و ....در کار بوده تا پسر های مردم را بد نام کنه !!!!!!