نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
تا حالا تو ینک خاطره با یک فردی که اصلا نمی شناسید شریک بودید؟؟ دیشب این حالت واسه من پیش آمد . توی یکی از بدترین خاطراتم با یک نفری مشترک شدم که اصلا نمی شناسمش و ندیدمش ولی برام .... جالبه تو تعریف خاطره تمام احساسمون مثل هم بود .تنها تفاوت این بود که اون از دید یک جوان به قضیه نگاه می کرد و من یک بچه !!! ولی هر دو تا مثل هم بود . وقتی می خوندمش احساس عجیبی تو همه تنم دویده بود پشت سرم یخ کرد ( مثل وقتیکه ازم درس می پرسیدن و من بلد نبودم )مثل همون موقع ها ، تصاویر و آدم ها جلو چشام رژه می رفت یاد خیلی چیزا افتادم ، آن دفعه که مامان بزرگ از آن پله های بزرگ آهنی افتاد و کسی کمکش نکرد،یاد دستهای سردی که مورا به تنت سیخ میکرد .... یاد نامه های دو سه خطی و یاد دانشگاهی که کلاسهاش پشت دیوار های شیشه ای برگزار میشد !!!نمیدانی چه حالی شدم .... اینکه بدونی همدرد خیلی داشتی هم ناراحت کننده است و هم التیام بخش !!!! بدبختی اش اینه که اینها هیچوقت تمام نمیشه و در همه نسلها جاری است

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:40 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger