نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
اتاق سال اول ما معجون جالبی بود!!! خاتون که خرو پف می کرد ، کرج که تو خواب کنفرانس علمی برگزار می نمود !!! می ماند عجب شير .... عجب شير ما همون طوری که قبلا هم گفتم آخر هيکل بود و خدا کلی واسش مایه گذاشته بود در همه جهت !!!( حسادت آدمو وادار می کند که چه حرفایی بزند ها !!!!)اتاق ما یک تخت دو طبقه داشت که چون با استفاده از آخرين تکنولوژی تخت سازی پا به عرصه وجود گذاشته بود فاقد وسیله مربوطه جهت رسيدن به طبقه دوم تخت بود . به زبان ساده آقا این تخت با اون ارتفاع پله یا نردبان جهت صعود نداشت !!!! دوتا راه برای رسيدن به طبقه دوم داشتيم
1_ به روش خرچنگ قورباغه از روی کمد ها می رفتی بالا و به عرش می رسيدی
2-دستاتو به دیواره تخت اهرم می کردی و با یک حرکت آفتاب مهتاب خودتو به اون بالا ها می رساندی !!!
خوب مرحله بعدی انتخاب داوطلب هر رشته بود که نيازی به فکر آنچنانی نداشت واضخ و مبرهن بود که روش اول فقط از من بر می آيد _ اولا که کمد فقط طاقت وزن من را داشت ، ثانیا این کمد نوردی فقط از من بر می آمد !!!) عجب شير هم فقط واسه روش دوم ساخته شده بود !!!! کرج هم که اصلا اهل بالا پايين رفتن نبود !!!!پس من موندم و خانم عجب شیر که به نوبت يکی بالا و يکی رو زمین می خوابید. ولی چون من اکثر شبها را خيلی دير به اتاق خودمون بر می گشتم و همش تو اتاق های ديگر در حال هنر نمايی بودم ( دور از چشم بابام !!!)و بالا رفتن من از کمد همراه با آلودگی صوتی فراوانی بود ( صد رحمت به صدای خر و پف !!!) در نتیجه حکم صادر شد و من محکوم به خوابیدن روی زمين برای ابد شدم !!!خوب تا حالا تمام مشکلات حل شده بود جز يکی و آن ..... اين بود که عجب شير عادت داشت جهت رسیدن از عرش به فرش !!! از روش پرتابی استفاده کند و جفت پا می پريد پايين که اينکار به اندازه يک زلزله 13 ريشتری اتاق را می لرزاندو هرچی هم ما ( من و کرج ) می گفتيم دختر بده !!! نکن اين کارهارو !!! هيشکی نمی آيد بگيردت ها !!!!! فقط لبخند می زد .......................
.........................امتحان های ميان ترم شروع شد. جمعه بود و ما فرداش امتحان فیزیک داشتيم ( پ.ن.من و عجب شير هم رشته ای بودِم) و عجب شير سرشار از نگرانی و اضطراب... شب مثل هميشه من پايين و اون بالا خوابيدو کرج هم وسط !!!! من اصولا واسه هیچکدام از امتحانهايم استرس نداشتم ... بجز يکی ... نه دوتا ...نه .....به هر حال دوتا حالت که بيشتر ندارد يا پاس می کنی و يا می افتی !!!چرا بيخودی خودتو قبل از امتحان می کشی !! اون هم واسه هر امتخان يکبار !!!! بگذار همه امتخان ها را که دادی تا بخواهند نمره ها بزنند به دیوار برو هرچی دوست داری خودتو بکش !!!! آقا از بحث منحرف شدیم خلاصه خوابم سنگین شده بود و داشتم با خيال راحت تو رویاهام شنا می کردم که يکدفعه ، يک صدای مهيب ، یک لرزه وحشتناک و سقوط يک جسم سنگین رو بيچاره خاتون نهيف !!!گفتم خاتون مردی رفت زلزله شده و این سقفه !! بعد دیدم چه سقفه گرم و نرمه !!! گفتم خاتون بی آبرو شدی طرف از پنجره آمده تو، تو هم که حاضر آماده خوابيدی اينجا ، ديگه واسه چی منتظر اجازه بشود !!!............ می خواستم بگم آخه نابغه اقلا وقتی می آمدی که تنها باشم الان که 100 نفر اينجان ....بعدشم شب امتحان وقت اين بی ناموسی هاست مگه !!!!
ولی جای این حرفها نبود داشتم بين اون جسم سنگين و زمين کتلت می شدم آخه با مرام تو چقدر سنگينی .... نه ديگه نمی شد و من فرياد زدم ...." آهای ....کمک........" بنده خدا دست و پاش را جمع کرد از روم بلند شد نمی دانید چقدر تر سيده بودم که ..هی پشت سر هم میگفت "خاتون حالت خوبه ... خاتون طوریت شده ... منم ........." خدا هر جا هست نکشتش عجب شير بود از خواب پريده بود فکر کرده بود از امتحان جا مونديم ( آخه دانشمند شبانه ها هم زیر نور ماه امتخان نمی دهند !!!) واسه همين در يک پرش تاريخی از آن بالا پريده بود رو من و بقيه ماجرا ...........................
آقا شانس ندارم که من ............. اگر خاتون شانس داشت .................. چی بگم ..............

بازم بیخودی 1000 تا حرف زدم

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 4:29 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger