سلام
می خواستم داستان عجب شير را براتون بگم ولی ديدم یک پيش زمينه لازم است .خوابگاه های دختران دانشگاه ما داخل محوطه دانشگاه بود .دو تا از ساختمان هايش درست پشت سلف اقايون قرار داشت و مسلط به جاده بالايی دانشگاه و صد البته مسلط به رفت و آمد بچه ها به ژيمنازيوم و استاديوم!!!! خلاصه آخر حال بود ....ولی بعدش همه رو منتقل کردن به مجتمع خوابگاهی شهدا در بالا ترين نقطه دانشگاه جايی که دست هیچ جانوری بجز سگ ها و گربه ها و بد تر هيچ عنصر ذکوری بجز آقا مهدی مغازه دار، آقايون سرايدار و صد البته آن آشپز خوشگله!!! به دختر ها نمی رسيد . البته يک سری از اتاق ها بخصوص تو شهدا شماره 2 مشرف به استاديوم بود و همه درجات فيضشون بالا می رفت !!!
ساختمان پشت سلف ساختمانی قديمی بود هم سن خود دانشگاه و از نظر معماری جوری بود که از بيرون ( بر حسب پنجره ها ) 4 طبقه و از داخل با احتساب طبقه حمام ها 5 طبقه حساب می شد . که صد البته طبقه حمام ها پنجره شمردنی از بیرون نداشت ولی با یک در بزرگ آهنی که بالای آن پنجره های کوچک شِشه ای بود به محوطه بيرون خوابگاه متصل می شد که بازم البته اين در همیشه قفل بود !!!
آقا اصل مطلب ... یک دختر پسر باحال برنامه ای را واسه شب جمعه اشون چيده بودندو در راستای اجرای عملیات کوماندويی ورود به خوابگاه !!! شيشه بالای در آهنی را شکسته بودند ...که چون هوا گرم بود کسی به فکر گزارش شکسته شدن شيشه نیافتاده بود . خلاصه همان پسر باحاله شب جمعه به هوای **** از راه شيشه شکسته حمام وارد خوابگاه ميشود و با حفظ موازين خوابگاه و رعایت حجاب کامل اسلامی و انتخاب چادر اون هم از نوع گل گليش به عنوان حجاب برتر !!! به طبقه مورد نظر رجوع می کند . فقط اين وسط یک اشتباه محاسباتی پيش می آيد که علت آن چيزی جز عدم کاليبره کردن روش ورود به خوابگاه نبوده .اين دو تا بچه باحال تو شمارش طبقات اشتباه کرده بودند و بنده خدا پسره مثلا به خيال خودش می خواسته بره طبقه 3 سومين اتاق دست چپ!!! ولی با شمردن طبقه حمام ها !!! رفته سراغ اتاق سوم دست چپ طبقه 2 !!!!!!! در اتاق را با ذوق و شوق و ...( هزار تا چيز دیگر !!!!) باز میکند ..( Honey I'm Home !!!!!!!!!!!)
و بنده خدا با يک صحنه از پيش تعیین نشده روبرو می شود .يک دختر خانم ديگری که مطمئنا سوژه مورد نظر نبوده تو اتاق تنها در حال ضرب و شتم خر ها بوده !!!و این خانم شکنجه گر به جای استفاده از موقعيت پيش آمده از حضور يک چادری پشمالو در آن موقع شب هراسون شده و فريادی را به آسمان نشانه رفته !!البته بنا بر روايتی دیگر آن فرياد از شوق حضور ایشون بوده و لا غير !!! که متاسفانه پسر مورد بحث ما اين فرياد را به نشانه اعلام جنگ گرفته و کارد خورده وسط ذوقش ، احساسش گلوله شده وسط گلوش ( وشايد هم یک جای ديگه اش !!!! )و کشف حجاب کرده چادر را ول می کند و د در رو .... ماشاال... جيغ هم که تو خوابگاه دختران مسری است يک نفر جيغ بزند بعد از جيک ثانيه همه دارند جيغ می زنند و می دوند ... به کجا ؟؟؟؟ خوب معلومه دنبال نفر اول که دارد می دود معلوم نيست به کجا ..... و همين اتفاق هم مطابق معمول می افتد و در اثر کثرت تعداد افراد پشمالويی !!! که داشتند جيغ زنان می دويدند آقای پاشاپور عزیز ( سرايدار )
از تعقيب طرف باز می ماند که البته قلمبگی ايشون هم در این مسئله يک کمی دخيل بوده است .........
بميرم هنوز داريد اينو می خونيد ؟؟ هر کی به اينجا رسيده بايد بهش جايزه داد .. ولی بالام جان هنوز مونده قصه تمام بشه !!!!
خلاصه تنها فايده اين اتفاق اين بود که تا صبح همه خوابگاه توسط حراست درو شد و تعدادی از درختان محوطه جهت باز شدن ديد افراد بريده شد و صد البته پنجره های حمام ها ميله کاری شد
نتيجه اخلاقی داستان:
1-حتما وقتی با کسی قرار می گذاريد شماره اتاق بدهيد و مطمئن شويد که طرف حاليش شده ....
2- اگر يک غریبه شب جمعه در اتاقتون را بی دعوت باز کرد خر بازی در نياورِيد و عين آدم دعوتش کنيد تو....
3-نگر هم خودتان احيانا به عالت عشق مفرط وارد یک اتاق اشتباهی شدید شتر بازی در نياورید و اگر هم طرف جیغ زد شما نترسید و از فوايد و برکات اعمال شب جمعه براش بگيد و دلش را بدست آورید ....
4-آخه نابغه ، دانشمند ، فيلسوف خوابگاه هم جای قرار گذاشتن است .خوب دم يکی از بچه خونه دار ها را می ديدی ديگه ....
5-حالا که عين نوابغ تو خوابگاه قرار گذاشتی خوب شتر جان حمام هم مگه جای داخل شدنه حتما خدا پنجره را به يک دليلی آفريده ديگر ....
"کل گزارش برگرفته از يکی از هزاران جلسه بحث و بررسی حادثه است که در اتاق شماره 66 خوابگاه شهدا شماره 2 در سال 78-77 تشکيل شده است!!!
آقا جدی تا آخرش خوندين ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جان خاتون !!!!!!!!!!!!!!! قربون مرامت بابا تو ديگه آخرشی ........