نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



و خداوند ژل را آفرید
امروز صبح اگر خود گوژ پشت نوترودام هم من را می دید از ترس پس می افتاد . خودم که جلو آینه کم مونده بود غش کنم . در همان لحظه بود که پی به حکمت نعمت بزرگی به نام حجاب افتادم و کلی نماز شکر خوندم . همه اش تقصیر خودم است . دیشب رفته بودم حمام و از تنبلی همونجوری بدون اینکه مو هامو برس بزنم خوابیدم .( یکی ندونه فکر می کند من چه انبوه گیسوانی دارم !!! نه بابا از این خبر ها نیست )آقا نمی دانید چه قیافه ای شده بودم که . هر کاری می کردم این زلفکانم بر کف کله مبارک بنده نمی چسبید و هر کدام به نشانه اعتراض رو به آسمان ایستاده بود . تازه با مغنعه( دیکته اش را درست بلد نیستم !!! )کلی جالب تر شده بودم برای اینکه درست عین چادر های قبیله کی شو آ !!! ( مراجعه شود به هفت گوی بلورین و معبد آفتاب !!! قابل توجه آقای کاپیتان هادوک !! )رو سرم ایستاده بود
خالا اگر موهام بلند بود باز می شد با گیره و کش و ... یک کاری کرد ولی .... خلاصه بعد از کمدی خانوادگی که اجرا کردم چشمم به ماده نجات بخش یعنی ژل افتاد و به کمک آن توانستم موهامو به کف کلم بچسبونم . ولی تو اداره کلی دسستم انداختن . ببینم مگر به من نمیآید که کله ام را ژلکاری کنم !!!!
یادمه بچه که بودم همیشه بعد از هر حمام با مامان برنامه داشتم و نمی گذاشتم موهامو برس بزنه . فردا صبحش هم که موها گره خورده بود تو هم و دیگر کاری از کسی ساخته نبود .
بنده خدا مامان دوره خونه را دنبال من می دوید تا به کله من سامان بدهد ولی فایده نداشت و من پیوز میدان بودم چون وقت نبود و همه دیرشون می شد !!!
آخر سر با همون کله می رفت مهد . شما فقط قیافه مربی منو تصور کنید وقتی کلاه منو از سرم بر می داشت !!!! تا بالاخره حوصله اش سر رفت و طی یک نامه رسمی از مامان خواست تا به کله من یک نظمی بدهد .
من هم از ترس درد برس و با منطق بچه گانه ام ( که ای کاش هنوز کمی از آن را داشتم !! ) در یک اقدام شجاعانه وموهامو توسط دستان هنرمند خودم کوتاه کردم و مدارک جرم را توی دراور مامان !! قایم کردم که مثلا پیداش نکند !! ( نمی دانم چه جوری فکر کردم که کمدی که هر روز 100 بار درش باز می شود جای امنی خواهد بود !! )
باید قیافه اهل خونه را می دیدید زبان و قلم از به تصویر کشیدن آن قاصره !! من هم که به خیال خودم ملکه زیبایی شده بودم لبخند زنان رژه می رفتم !!!
And Miss World 1999 Is Khatoon !!!
نازی مامان مجبور شد واسه اینکه قیافه من شبیه آدمیزاد بشود و کسی تو مهد ازم نترسد !!! ( وای لوووو لووووووووووووووو!!! ) موهای من را از بیخ کوتاه کند .یادش به خیر چه خرکی واسه خودم خوش بودم

امروز کلی دلم واسه آقایون سوخت تازه فهمیدم وقتی صبخ ها می رفتیم سر کلاس و مثلا یکی از بچه ها موهاش بد خواب شده بود و شاخکی واستاده بود چه حالی داشته و ما آن پشت چه کر کر به پسر مردم می خندیدیم !!!!

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 9:13 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger