سلام
آنقدر خوابم می آید که نگو . دیشب هم اصلا نخوابیدم.یک کم آمدم این Link های اینجا را درست کردم ولی یک کم تو خواب و بیداری گند زدم . من هنوز اسمم تو لیست اضافه نشده آخه هنوز 3 روز نشده که خودمو معرفی کردم .حالا امروز تو yahoogroupهم شانسم رو امتحان می کنم دنیا را چه دیدی شاید یک فرد خیری پیدا شد و ....
امروز با ترانه قرار داشتم که در راستای ارتقای فرهنگ و هنر جامعه با هم بریم کتاب بخریم _ ترانه همون دوستم است که با هم رفتیم دانشگاه به زبان ساده هم دانشگاهی بودیم و هم دانشکده ای و از همه مهمتر هم اتاقی خلاصه آخرشه !!! _ ساعت کاریش از من بیشتره واسه همین تا به محل قرار برسد من نزدیک یک ساعت اونجا واستاده بودم . سرزمین موعود که بودیم ترانه به این نتیجه رسیده بود که من روان پریش شدم و چون چند نفر دیگر هم حرفاشو تصدیق کرده بودن قرار شد من چند تا از این کتاب های روان شناسی بخونم مثلا" چگونه از دیوانه شدن خود جلوگیری کنیم " یا" آیا هرگز برای داشتن عقل سرمایه گذاری کردین ؟"یا "17 روش مناسب برای ....!!!!!!!!" ( نه انگاری اسم کتاب ها رو قاطی کردم !!!!)خلاصه بچه خبر ندارد که کار من از این حرفها گذشته و دیگر امید بهبودی واسه من وجود ندارد .( دلم واسه خودم کباب شد >>) .روز دومی که دانشگاه بودیم ( منظورم همین هفته پیش است ها !! ) آقا بارون می آمد چه جوری ما اولش پشت دانشکده عمران رو به بوفه فنی ( بقول نریمان بوفه فقرا !!) نشسته بودیم و داشتیم از مناظر موجود!! کیف می کردیم ولی بعدش که بارون ما رو از رو برد رفتیم پناهنده شدیم به ساختمان شبانه و فعالیت رو از پشت پنجره ها ادامه دادیم تو همین حال و هوا بودیم که من امین بنده خدا را دیدم که تکیه داده بود به دیواردانشکده شون من هم هیجان زده شدم و شروع کردم به سیگنال فرستادن واسه بچه و برای اینکه منو ببیند تا کمر !! ( عجب پیرپکاجکی شدم !!)خم شده بودم از پنجره بیرون و ..... خلاصه بعد از یک مدت که هم من آروم گرفته بودم و هم هواقرار شد بریم دانشکده خودمون آقا در کلاس راکه باز کردم دیدم ای داد یک نفر از گروه القاعده وایساده دم در !!! و برو براز اون بالا !! نیگاه می کند به این پایین !!! هیکل که نگو ... ریش داشت اندازه قد من ... ِآخر بن لادن ِ طالبان اصل اصل ِاز اون حراستی ها بود که با پاترول سفید تو دانشگاه می چرخیدندبا همه تشکیلاتش لباس فرم و کلاه و بیسیم !!! ( واسه تماس با خدا که در اسرع وقت پرونده اون دنیای طرف رو هم سیاه کند ....خدایا قربون حکمتت...) گفتم خاتون کارت در آمد بز بازیتو دم پنجره دیدنو حالا بعد یک عمر آبروداری سر پیری به جرم بر هم زدن عفت عمومی !!!میگیرنت میبرنت و....کلی جو زده شده بودم تو همین حالت های وحشت زدگی آقای غول یک چیزی از من پرسید که من از بین حرفاش فقط "خانم ها" را فهمیدم ی میگن تا چوب را بر داری گربه دزده در می ره ِ آنقدر که منحرفم فکر کردم داره میگه" پسر تو کلاس هست یا همه خانمید؟؟؟"واسه همین بدون معطلی گفتم نه همه خانمیم ِ( آخه نابغه اگر پسر مسر تو کلاس بود که من بیرون نمی آمدم یا از پنجره دلقک بازی در نمی آوردم !!! )بنده خدا از این قیافه من و صد البته جواب دانشمندانم خنده اش گرفتِ وقتی خندید دیدیم اصلا ترسناک نیست ولی خودمونیم ها اداشو خیلی خوب در می آورد !!! ِبعد که لبخندش تمام شد به زبان ما مریخی ها!!! گفت " نه میگم یک خانم که اختلال هواس دارد و یک کم هم از نظر روانی مشکل دارد تو کلاس شما نیومده ؟ آخه فرار کرده آمده تو دانشگاه !!! " آقا مارو میگی آنقدر خندیدیم که نگو البته بچه ها معتقد بودن که دنبال من می گشتن ولی آقاهه دلش سوخته گفته گناه دارد بذار حالا حال کند ...
من نمی دانم این جغرافیای دانشگاه ما چطوری است که تو جذب افراد روان پریش سابقه درخشانی دارد ( البته دور از جون دانشجو ها و استاداش عرض شد !!! ) خدایا قربونت یک عقلی به این بنده عاشقت بده و البته دو سه تا هم مراجعه کننده به این weblog ممنون 1000 تا
آقا این همه حرف زدم اصل مطلب یادم رفت . اون همه منتظر ترانه شدم ِاون همه دنبال کتاب روانشناسی گشتیم آخرش می دانید چی گرفتم ؟" دنیای وارونه " مجموعه داستان های طنز "عزیز نسین " - نویسنده طنزکه اهل ترکیه است و کلی هم با حاله - و کتاب "سفر به خانه آزاد شده " نوشته آقای سیدابراهیم نبوی